کلید موفقیت شما در هدایت یک کسب و کار موفق/b>
یک برنامهی بازاریابی چنانچه درست پیاده شود باید شامل درک صحیحی از وضعیت موجود شرکت، مطالعهی بازار، موقعیت کنونی شما، مشتریان یا گروهی از مشتریان هدف شما، رقبای کاری و تجاری شما، محصول شما (کالا یا خدماتی که ارائه میدهید)، قیمت فروش، اقدامات پیشبردی و تبلیغات شما باشد.
ما معتقدیم که بازاریابی موثر، برنامهریزی و اقدامات پیشبردی، با **جمعآوری اطلاعات موجود** دربارهی بازار شروع میشود. برای یک شروع خوب میتوانید از کتب و مجلات مرتبط با بازارتان استفاده کنید. بنابر این به کتابخانهها بروید و از کتابداران بخواهید که کتب مرتبط را به شما معرفی کنند. مشتریان خود را خوب شناسایی کنید و با آنها به گفتگو بنشینید. یک برنامهی بازاریابی خوب، در زمان حال جریان دارد، در طی مدتی که دارید برنامه را تهیه میکنید، خودتان را منزوی نسازید، ممکن است همان زمان یک مشتری از راه برسد و بخواهد شما را ببیند، نگویید وقت ندارم، نمیتوانم شما را ببینم، ما داریم یک برنامه بازاریابی تهیه و تنظیم میکنیم که خیلی مهمتر است! نه این اشتباه بزرگی است! شما باید بدانید که برای همان مشتری و همان مراجعه کننده است که دارید این برنامه را تهیه میکنید. مطمئن باشید که او هم آمده است به شما کمک کند. پس از هر فرصتی برای درک بهتر مشتری و نیازهای او استفاده کنید. به منشی خود بگویید که **درب این اتاق به روی مشتریهایمان همیشه باز است!** حتی نیازی به وقت قبلی گرفتن هم نیست. تبلیغات کسب و کارهای دیگر که مرتبط با کسب و کار شما است را باید دقیقا زیر نظر داشته باشید. نکات جالبی که در تبلیغات و اقدامات پیشبردیشان داشتهاند را یادداشت کنید، بالای این یادداشتها تاریخ بگذارید و یادتان نرود که حتما با کارشناسان حرفهای و خبره مشاوره کنید. با استفاده از ابزارهای محاورهای (تعاملی) نقاط ضعف و قوت خودتان را مشخص کنید. وقتی تمام اطلاعات مورد نیازتان را جمع آوری کردید آنگاه برنامه بازاریابی خود را بنویسید.
حال زمانی است که میدانید دقیقا کسب و کارتان چیست، آن را خیلی واقع بینانه و صریح بیان کنید، به جای محصول مداری، مشتریمدار باشید و نیازهای مشتری را مد نظر قرار دهید، به قول فیلیپ کاتلر، تعاریف همیشه بهتر است مبتنی بر بازار باشد؛ نه محصول یا تکنولوژی و این خیلی مهم است.
کالا یا خدماتی که ارائه میدهید را باید به خوبی بشناسید. موقعیت جغرافیایی بازاریابی هم مهم است، در چه منطقه یا محلی میخواهید اقدام به بازاریابی کنید؟ آیا رقبایتان را به خوبی میشناسید؟ خودتان را چگونه از رقبا متمایز میکنید؟ چه مزیتی کالا یا خدمات شما را از کالا و خدمات رقبا متمایز میسازد. قیمت کالا و خدمات شما خیلی مهم است، آن را دست کم نگیرید. شیوههای تبلیغی رقبایتان چگونه است؟ آیا از این موضوع اطلاعاتی دارید؟ چنانچه ندارید، پیش از نوشتن برنامهی بازاریابی لازم است تحقیق کنید. شیوهها و الگوهای تبلیغی خودتان را بدانید. شیوههای توزیع شما و مکانی که کسب و کارتان در آن قرار دارد نیز مهم هستند. وقتی این اطلاعات را در دست داشتید، اقدام کنید به مرحلهی بعد. یادتان باشد که یک برنامهی بازاریابی یک شبه بوجود نمیآید.
مرحلهی بعد این است که مشتریانتان را به خوبی بشناسید. بانک اطلاعات مشتریان کنونی باید به شما بگوید که بیشتر مشتریان کنونی شما در چه رده سنی قرار دارند. جنسیت آنان چیست؟ درآمد آنان چقدر است (ماهانه یا سالانه) و از لحاظ فیزیکی در چه فاصلهای از شما قرار دارند. آیا نزدیک به شما زندگی میکنند یا دور؟ شما باید بدانید که مشتریانتان چطور با شما و کالا یا خدماتتان آشنا شدند. از طریق تبلیغات؟ با نامهنگاریهای مستقیمی که با ایشان داشتید؟ از طریق دوست و آشنا (WOM)؟ از طریق نیازمندیها؟ اینترنت؟ و ... - من همیشه در سمینارهایم این موضوعات را با طرح مثال میآورم که متاسفانه مجال چندانی در اینجا برای آن ندارم. شما باید عادات و الگوهای مشتریانتان را بدانید. مثلا باید بدانید که آنها معمولا از کجا خرید میکنند؟ چه مجلات یا روزنامههایی مطالعه میکنند؟ چه برنامههای تلویزیونی را میبینند؟ چه کانال رادیویی را انتخاب میکنند. شما حتی باید مشتریان بالقوه و آتیتان را بشناسید و عادات و رفتارهای آنان را در برنامهی بازاریابی تان مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید و بیان کنید. در یکی از سمینارهایم از کیفیت کالا مثال آوردم. باید بدانید که مشتری شما چه کیفیتی از کالا و خدمات شما برایش مهمتر و با ارزشتر است. چه کیفیتی اهمیت کمتری دارد؟ آیا میتوان آن را طوری تغییر داد یا تعدیل کرد که رضایت مشتری را جلب کنیم؟ میخواهم در این باره فکر کنید و هر اطلاعاتی که در این مورد یا موارد دارید یادداشت کنید. مطمئن باشید که این یادداشتها یکی از مهمترین سرمایههای یا داراییهایی است که در اختیار دارید.
مطمئن باشید که برخورداری از یک برنامه بازاریابی (Marketing Plan) صحیح کلید موفقیت شما در کسب و کاری است که دارید. برای گام برداشتن در مسیری درست، باید گامهایی درست برداریم و این نیازمند دقت است. یک برنامه بازاریابی با تصمیم شما و این اقدامات اولیه آغاز میشود، اما این به همینجا خاتمه نمییابد و تازه اول راه هستیم.
در دنیای امروز، برای فروش بیشتر، تاثیر بیشتر، جلب توجه و جذب مشتری یا حتی بازدید کننده به یک سایت اینترنتی، استفاده از کلیشه های تبلیغاتی قدیمی راه گشا نیست. باید فکر کرد، تصویر جدیدی خلق کرد و در همه حال خلاقیت داشت.
موفق ترین و قدرتمند ترین شرکت های تولیدی و خدماتی داخل و یا خارج از کشور را که بررسی کنیم متوجه می شویم آنهایی گوی و میدان را از رقبا ربوده اند که «بیشتر فکر کرده اند»، «بیشتر تخیل کرده اند» و شاید در یک کلام «بیشتر به فکر مشتری» بوده اند تا «به فکر پول درآوردن های بیشتر». نکته جالب دیگر این است که پول دار ترین افراد و شرکت ها در سرتاسر جهان، آنهایی بودند که «آرزوی ها و افکار بزرگی» را دنبال کرده اند. شاید آنها هم در دنبال کردن «رویا ها» و «آرزوهایشان» کمی احساسی تصمیم گرفته اند و از روی «احساس» اولین «گام ها» را برداشته اند. آنچه مسلم است این است که اکثر ما انسانها، علیرغم آنچه نشان می دهیم، بیشتر از اینکه بخواهیم عقلایی و عاقلانه تصمیم بگیریم، تصمیماتمان بر اساس «احساساتمان» است. داشتن یک «احساس» خوب و عالی، از مشاهده یا تجربه چیزی، ما را بر آن می دارد که بار دیگر به دنبال آن چیزی برویم که برایمان به نحوی شگفت انگیز لذت بخش بوده است. برای همین است که «مارک» زده می شویم و به دنبال همان «مارکها» - یا علامت های تجاری موفقی - می رویم که استفاده از آنها در گذشته احساس لذت خوبی برایمان داشته اند. افراد موفقی چون «بیل گیتس» رویای موفقی در ذهن داشته اند، تصویر موفقی از آن رویا در ذهن ساخته اند و چنان غرق و واله و شیدای آن رویای زیبا شده اند که زندگی شان را وقف آن «رویا» کرده اند و دیده ایم که در دستیابی به آن و رسیدن به آن چگونه موفق شده اند. «رویا های بزرگ» تصاویر بزرگی در ذهنمان ایجاد می کنند و حس لذت از مشاهده یا لمس آن تصاویر محشر است که ما را برای رسیدن به آنها تشویق و ترغیب می کنند. رویای «بیل گیتس» این بود که در هر خانه ای یک کامپیوتر شخصی (Personal Computer) وجود داشته باشد، او می دانست که نرم افزار ها و برنامه های کامپیوتری قادرند زندگی انسان را متحول سازند بنابر این چه بهتر که کامپیوتر ها - مثل دیگر لوازم خانگی - به خانه ها راه یابند و برای بهتر شدن زندگی مورد استفاده انسانهای قرن حاضر قرار گیرند. «بیل گیتس» به فکر پول درآوردن و یا به عبارتی «ثروتمند شدن» نبود، خودش در جایی گفته بود که «تمام نگرانی من نهارم بود، دلم می خواست کاری کنم که دیگر نگران نهارم نباشم.» اما با رویای بزرگی که در سر داشت، پیش به سوی اهدافی گام برداشت که «انسانهای دیگری هم می توانستند از مزایای آن بهره مند شوند.»
«قدرتمند ترین واژه ها» می توانند «قدرتمند ترین عبارت ها» را بیافرینند. در استراتژی های تولید و نیز بازاریابی، بایستی «قدرتمندترین آمال و آرزوها»، «قدرتمند ترین و موثرترین تصاویر» را خلق کرد و با استفاده از «قدرتمندترین عبارت ها»، «احساسات» مشتریان بالقوه یا بالفعل را هدف قرار داد. «عبارت های قدرتمند» عبارت هایی هستند که می توانند «احساسات مشتری یا مخاطب شما» را تحریک کنند و آنها را به سمت و سوی «اتخاذ تصمیمی احساسی» سوق دهند. با این شیوه می توان «فروش» را بالا برد و «محصول» را در بازار (هر بازاری که مورد توجه و مورد نظر ما است) جا انداخت.
همانطور که گفته شد، اکثر مردم (که به نوعی همه، مشتری محصول یا خدماتی هستند - چرا که به آن محصول و یا خدمات نیازمندند) تصمیم هایی احساسی می گیرند. پیش دوستان و آشنایان، گاهی چنین اظهار می کنند که تصمیم شان بر اساس یک سری مشاهدات، تجارب و یا دلایل کاملاً منطقی و عقلایی بوده است، اما همه می دانیم که درصد بسیار بالایی از «تصمیم»ها، «احساسی» است، خصوصاً تصمیم هایی که در رابطه با «خرید» یا «استفاده از خدماتی» باشد.
می دانم که همه شما دوست دارید با بالا بردن «فروش» - یا حتی ترافیک سایتتان - زندگی خوبی داشته باشید. «یک خانه راحت تر و بزرگ تر، یک اتومبیل شیک تر، می دانم که می خواهید برای همسرتان بهترین هدایا را بگیرید و وقتی که «هدیه» را به او می دهید، می خواهید آن لبخند رضایت را بر روی چهره اش ببینید و تا دیدن آن چهره - سر از پا نمی شناسید و شاید حتی تمام راه را دویده باشید. وقتی که «هدیه» را به دست همسرتان می دهید، شور و شوق عجیبی دارید، در پوست خود نمی گنجید، قلبتان لحظه ای آرام و قرار ندارد، کم مانده است که اشک شوق از چشم هایتان جاری شوید، - در همان لحظه - یاد این مقاله می افتید که تابان برایتان نوشته بود و شما آن را وقتی که سر کار، در دفتر یا شرکتتان بودید خواندید، پیش خود می گویید: «عبارت های قدرتند، حال بایستی برای ایجاد یا حفظ این ارتباط صمیمانه به دنبال عبارتی قدرتمند باشم ...» به همسرتان می گویید: «عزیزم، جداً دوستت دارم!» - اما این جمله کوتاه را «نمی توانید به مشتری هایتان بگویید، چرا که ممکن است باعث مشکل شود. بنابر این عبارت های دیگری به کار می برید، قدرتمند ترین آنها، موثرترین آنها است.
من می توانم تنها ظرف یک ساعت به شما کمک کنم که «قدرتمند ترین عبارت ها» را بسازید، آنگاه موفقیت شما، چه بر روی اینترنت و چه خارج از آن، تضمین شده است. خیلی ساده، خیلی آسان و خیلی کم هزینه. برای «فروش» بیشتر ... «کسب درآمد» بیشتر ... پس از آن یک ساعت وقتی که گذاشته اید و شیوه جدیدی را آموختید، یاد لبخند شیرین همسر یا دوستان می افتید که «هدیه» را به او داده اید. صدای یک موسیقی ملایم و زیبا، در خانه، دفتر کار یا اتومبیل شما، مکان مهم نیست، شما «احساسی لذت بخش» داشته اید.
مرحلهی برنامهی بازاریابی
«برنامهی بازاریابی» قدرتمندترین ابزار بازاریابی برای کسبوکارهای کوچک در این کرهی خاکی است.
هنگامی که از «برنامهی بازاریابی» سخن میگوییم، مرجع تنها تمرینات موجود در کتابهای دانشگاهی بازاریابی یا برنامههای از پیش تعریف شدهی نرمافزاری برای «برنامهی کسب و کار» نیست.
در این مقاله قصد نداریم سهم بازار را بر آورد کنیم؛ بلکه هدف این است که کسب و کارهای کوچک با خواندن این مقاله بتوانند ترتیباتی در پیش بگیرند تا به تعداد مشتریان خود، ده مشتری اضافه کنند.
«برنامهی بازاریابی» یک سند یا نوشتهی ساده (در بیشتر موارد یک صفحه) است که به شکلی اختصاصی به سوالات زیر پاسخ میدهد :
شناسایی شرکت شما، نوع کار و فعالیت شما، شناسایی کسانی که به فعالیت شما نیاز دارند، برنامهی شما برای به چنگ آوردن آنها (به طور دقیق هدف نه جذب مشتری است، نه به دست آوردن با روشهای محتاطانه، بلکه هدف به چنگ آوردن مشتری است آن هم به هر قیمتی. پس به یاد داشته باشید در این رابطه نه با کسی تعارف داشته باشید و نه به رقبا رحم کنید !!)، زمان اجرای برنامه ونحوهی تامین مالی آن. نحوهی توضیح و پاسخ به مجموعه سوالهای بالا باید به نحوی باشد که برای تمام افراد سازمان، شبکهی اعضای کاری و موکلین به روشنی قابل درک باشد.
مورد دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که صاحبان مشاغل کوچک «فاعل» هستند، نه «برنامهریز و طراح». اگرچه گفته میشود که «اقدام کردن بهتر از نشستن و فکر کردن است»، اگر اقدام بدون مسیر و هدف باشد به روزمرگی و نوعی از بازاریابی لحظهای و هفتگی منجر خواهد شد و هر فرصت و شانسی را برای رشد و توسعهی واقعی مشاغل کوچک از بین خواهد برد.
مراحل ششگانهی ایجاد یک «برنامهی بازاریابی» به قرار زیر است:
مرحلهی یک: بر روی یک بازار ویژه متمرکز شوید.
در این مرحله به آن بخش از بازار و مشتریان توجه کنید که «در حال حاضر» بیشتر با آنها کار میکنید. مشخص کنید که چرا و به چه علت آنها با شما کار میکنند و چه ویژگی منحصر به فردی در کار شما وجود دارد که مورد توجه آنهاست. در یک پاراگراف وضعیت ظاهری و خصوصیات کلی آنها را توصیف کنید و بیان کنید که آنها از زندگی چه چیزی میخواهند. سپس نگاه عمیقتر و آگاهانهتری به بقیهی موکلان و مشتریان خود بیاندازید و بررسی کنید که این گروه تا چه حد با ویژگیهای مربوط به گروه بهترین مشتریان شما تطابق و هماهنگی دارند. در ضمن زمانی که تلفن زنگ زد، بیاختیار نگویید «نه خدای من، این مربوط به بازار هدف من نیست!» به قول معروف، مشتری را روی هوا بقاپید!
مرحلهی دو: موقعیت کسب وکار خود را مشخص و تعریف کنید.
مشخص کنید که چه کاری را بهتر انجام میدهید، چه سرویسی را بهتر ارایه میکنید، بازار هدف شما، برای کدام محصول و یا سرویس شما پول بیشتری پرداخت میکند. نقطهی قوت خود را به تمام دنیا بگویید، شاید نوع بستهبندی شما منحصر به فرد است، هر خدمت یا محصول ویژهای که شما را از دیگران متمایز میکند، میتواند در بوق وکرنا نواخته شود و به گوش همگان برسد. به این نکته هم باید اشاره کرد که شاید شما به نقاط قوت یا ضعف خود واقف نباشید. در این صورت حداقل از 3 یا 4 موکل یا مشتری بخواهید که به شما بگویند به چه دلایلی از شما خرید میکنند.
مرحلهی سوم: پیامهای جامع وکامل.
چند مورد از کاملترین و قطعیترین مزایای انجام معامله با شرکت خود را عنوان کنید و سعی کنید به آنچه که میگویید پایبند باشید و به آن عمل کنید. به یاد داشته باشید مزیت زمانی معنا پیدا میکند که در ذهن مشتری نقش ببندد، نه ذهن شما. مشتری وموکل شما چیزی را که شما میفروشید، نمیخرد، بلکه آنچه را که برای او سود به بار میآورد، خریداری میکند.
مرحلهیچهار: ابزار و وسایل بازاریابی.
ابزار و وسایل بازاریابی را دوباره خلق کنید، برای مثال وبسایتتان را دوباره بسازید. بگذارید آنها پیامهای شما را انتقال دهند و با بازار هدف شما سخن بگویند.
مرحلهی پنج: هرگز به سردی سخن نگویید.
اطمینان حاصل کنید که تبلیغات شما در گام نخست مشتریان آینده را با حفظ مشتریان فعلی هدفگذاری کرده است. بازار هدف شما نیاز دارد که بداند و یاد بگیرد که با پرداخت پول برای کالا یا سرویس شما چه ارزشهایی کسب خواهد کرد.
مرحلهی شش: بر اساس یک تقویم کاری زندگی کنید.
پس از کامل کردن مراحل یک تا پنج، برآورد کنید که برای اجرای آنها به چه چیز یا چیزهایی نیاز دارید و آنها را بر اساس تقویم کاری برنامهریزی کنید. برنامهریزیهای شما مستلزم آن است که در موعد مقرر انجام شود. اگر قرار است فلان کار را در مدت یک ماه انجام دهید، طبق تمام برآوردها و محاسبات، آن کار باید شدنی باشد و شما باید متعهد به انجام آن باشید. مطمئن باشید اگر طبق برنامه شروع کنید و هر فعالیتی را (برای مثال یک یا دو فعالیت را در یک ماه) با برنامه به انجام برسانید. میبینید که در طول شش ماه توانستهاید به شکلی ایدهآل تمام کارها را انجام دهید. پس سعی کنید آهسته، ولی پیوسته برابر برنامه فعالیتهای خود را انجام دهید.