بیندیشید و ثروت مند شوید!

 

·        اگر خود را شکست خورده بپندارید شکست می خورید.

·        اگر خود را شکست خورده نپندارید پیروزید.

·        اگر طالب پیروزی هستید اما فکر می کنید توانایی آن را دارید موفق نخواهید شد.

·        اگر فکر می کنید می بازید حتمآ می بازید.

·        همه چیز به ذهن شما بستگی دارد.

·        اگر خود را انسانی عاجز و مفلوک می دانید مفلوک و عاجز هستید.

·        برای رشد کردن باید اوج بگیرید.

·        برای پیروزی و دریافت جایزه باید به خود مطمئن باشید.

·        لزومآ قویترین ها و سریع ترینها پیروز نمی شوند.

·        پیروز کسی است که فکر می کند می تواند پیروز شود.

چه محصول یا خدماتی را بازاریابی کنیم؟

اگر صرفاً برای پول در آوردن و ثروتمند شدن یا حتی مشهور شدن محصول یا خدماتی را تبلیغ و بازاریابی می کنید، مطمئن باشید که راه را به خطا رفته اید، بهتر از همین امروز و همین لحظه به فکر یک کار بهتر یا حرفه دیگر باشید. مردم را نمی توان گول زد، آنها - در بسیاری از موارد - بسیار باهوش تر از شما هستند این را مطمئن باشید.

 در رابطه با هرگونه فعالیتی که به نحوی با بازاریابی کالا یا خدماتی در دنیای واقعی و یا بر روی اینترنت سر و کار دارد، اگر با عشق و علاقه کار کنید و اگر صرفاً به فکر پول در آوردن و مشهور شدن نباشید، مطمئن باشید که موفقیت شما با همین طرز تلقی تضمین شده است.

شخصاً از بازاریابی و تبلیغات کالا و خدمات مردم لذت می برم و دوست دارم در این زمینه، هر کاری که از دستم بر می آید برایشان انجام دهم. مثلاً همین الان که دارم این مقاله را می نویسم، ساعت شش و نیم صبح است و من از ساعت چهار صبح دارم روی پروژه های متعددی کار می کنم. از این کار جداً لذت می برم و یک جورایی عاشق این کار شده ام. کار من شاید بتواند مزایا و منافع حاصل از استفاده یا کاربرد محصول یا خدماتی را به تعداد افراد بیشتری از مردم برساند و بشناساند و از همین جنبه کارم است بسیار لذت می برم. نگارش یک سطر آگهی تبلیغاتی برای یک شرکت بزرگ و معتبر که محصولی عالی را روانه بازار کرده است مرا سر شوق می آورد. وقتی برای مجله ای مثل «آشیانه» مقاله ای می نویسم و یا زمانی که برای بازاریابی اینترنتی آن مطلبی می نویسم واقعاً خستگی ام در می رود چرا که از آشنا ساختن مردم با آن نشریه حقیقتاً خوشحال می شوم. یک سال بیشتر نیست که از زمان آغاز به کار این نشریه می گذرد و می دانم که در صنعت لوازم خانگی نشریه ای پیشگام و منحصر بفرد است. با شناختی که از دست اندرکاران آن نشریه دارم، می دانم که با چه علاقه ای کارشان را دنبال می کنند، موانع و مشکلات را پشت سر می گذارند و به پیش می روند. برای مشتریانم، سخت ترین کار را - که از دید من همان فکر کردن برای موفقیت بیشتر آنهاست - با کمال میل و رغبت انجام می دهم. نوشتن چند سطر متن آگهی تبلیغاتی برای شرکتی که محصول محشری را وارد بازار کرده است برای من، صرفاً برای پول درآوردن نیست، من این کار را برای این انجام می دهم چرا که واقعاً به آن محصول معتقدم و می دانم که با استفاده از آن محصول، مردم زندگی بهتری خواهند داشت. اگر برای شرکت، موسسه یا فردی سایت وبی را بر روی اینترنت قرار می دهم، برای آن است که به خدماتی که آن شرکت یا موسسه ارائه می دهد ایمان دارم. زمانی که بازاریابی اینترنتی / ارتباط کاری ام را با شرکتی کاهش می دهم و یا قطع می کنم، یعنی از محصول، کالا یا خدمات و یا حتی از شیوه مدیریتی آن شرکت رضایت نداشته ام. می دانم وقتی خودم خریدار کالا یا خدماتشان نیستم، تلاش در جهت بازاریابی کالا و خدماتشان بیهوده است و عوام فریبی. پس عوام فریبی نمی کنم و تلاشم را برای آن دسته از افراد و شرکت هایی متمرکز می کنم که برای پول، انرژی و وقت و زمان مردم ارزش قایل می شوند.

ببینید، وقتی ما کالا یا خدماتی را بازاریابی می کنیم در واقع داریم به نحوی به مردم کمک می کنیم که از مزایای استفاده از آن محصول و یا بهرهمند شدن از آن خدمات مطلع و آگاه شوند. اگر ما خودمان - به عنوان بازاریاب - به کارایی و کیفیت آن محصول یا خدمات واقف باشیم، مطمئناً آنچه که درباره آن کالا یا خدمات - اینجا و آنجا - می گوییم یا می نویسیم بر روی مخاطبین ما اثر می گذارد. کلید موفقیت کار ما در بازاریابی کالا یا خدمات این است که ما خودمان، آن کالا را بخریم و استفاده کنیم و از خرید و استفاده از آن رضایت داشته باشیم، بعد بیایم و با بازاریابی آن، در واقع یک جوری استفاده از آن را به سایرین - به مشتریان احتمالی - توصیه کنیم. اگر محصول رضایت بخش نیست، کیفیت کالا یا خدمات شرکت در حدی نیست که موفق شود، بازاریابی آن و حتی سعی برای بازاریابی آن بی فایده است.

برای بازاریابی کالا یا خدمات یک شرکت / موسسه یا فرد، نظر سنجی و اطلاع از افکار عمومی در رابطه با کیفیت تولید و عرضه آن کالا یا خدمات یک امر ضروری است. اگر برای کسب پول و ثروت و یا حتی شهرت کالا یا خدماتی را تبلیغ می کنید، اگر برای جلب رضایت مردم کار نمی کنید، قطعاً موفق نخواهید شد. اگر چیزی را که می فروشید باور ندارید، اگر می دانید خریدار محصول یا خدماتی که بازاریابی اش کرده اید از خرید آن کالا یا خدمات نفعی نمی برد، قطعاً بدانید که شکست خواهید خورد. در دنیای تجارت و بازرگانی، چه بر روی اینترنت و چه در دنیای واقعی، بازاریاب ها در حکم «پیام آورانی» هستند که راه تازه ای را پیش روی خریداران احتمالی قرار می دهند. ایده های خوب، طرح ها و پروژه های بکر و ناب، محصولات برتر، کالاهای منحصر بفرد، خدمات ویژه و استثنایی، بدون بازاریابی های پاک و خالصانه ما، روی دست تولید کنندگان و سرمایه گذاران باقی می ماند. محصولات و خدمات بد را بگذارید روی دست تولید کنندگان و عرضه کنندگانشان باقی بماند. اما برای کالاهایی که کیفیت خوبشان در نزد عامه مردم به اثبات رسیده است، شما، چه بازاریاب باشید چه نباشید، می توانید با توصیه آن به دوستانتان، نقش همان پیام آوران را ایفا کنید و با این کار «فعالیت» آنان را رونق بخشید. WOM یا همان Word Of Mouth کاری است که انجام می دهید و برای محصول و خدماتی که با کیفیت بالا عرضه شده است، مشتری می آورید. اگر بازاریابی کار و حرفه شماست، محصولی را بازاریابی کنید که خودتان خریدار و یا استفاده کننده از آن هستید. به کارتان عشق بورزید!

با تشکر از تابان عزیز

همه‌ چیزمان‌ باید به‌ همه‌ چیزمان‌ بیاید!

خوشبختانه‌ هیچگاه‌ فرصتی‌ نشد که‌ درباره‌ تلویزیونها و کانال‌ های‌ ماهواره‌ ای‌ و شبکه‌ ها و ایستگاههای‌ تلویزیون‌ کابلی‌ آنجا و وضعیت‌ اشتراک‌ ها و غیره‌ صحبت‌ کنیم‌. اما درباره اینترنت و وضعیت بزرگراه ها و شبکه های داخلی بسیار صحبت کردیم. این مقاله در شماره 2 مجله کامیاب به چاپ رسیده است.

 ساعت‌ هشت‌ صبح‌ است‌. بزرگراه‌ همت‌ از شرق‌ به‌ غرب‌ شاهد ترافیکی‌ سنگینی‌ است‌. رادیو پیام‌ تنها رادیوی‌ محلی‌ است‌ که‌ اخبار و وضعیت‌ ترافیکی‌ بزرگراهها را به‌ سمع‌ و اط‌لاع‌ شهروندان‌ تهرانی‌ می‌ رساند. در ترافیک‌ مانده‌ ایم‌ و اتومبیل‌ ها آهسته‌ آهسته‌ کمی‌ رو به‌ جلو جا به‌ جا می‌شوند.

ما مانده‌ ایم‌ و دود، سر و صدای‌ موتور ماشینها و بوق‌. راننده‌ ها سرشان‌ را از پنجره‌ بیرون‌ می‌ آورند و بی‌ جهت‌ به‌ همدیگر بد و بیراه‌ می‌ گویند. می‌ خواهم‌ به‌ این‌ چیز ها فکر نکنم‌، تلفن‌ همراهم‌ را بر می‌ دارم‌، باید به‌ دوستی‌، در همین‌ نزدیکی‌، زنگ‌ بزنم‌ و بگویم‌ که‌ بخاط‌ر گیر افتادن‌ در این‌ ترافیک‌ سنگین‌ دیرتر به‌ قرارمان‌ می‌ رسم‌، تمام‌ مسیر ها به‌ مشترک‌ مورد نظ‌ر مسدود است‌. رادیو زمان‌ را اعلام‌ می‌کند، به‌ همین‌ سادگی‌ و به‌ همین‌ سرعت‌، پانزده‌ دقیقه‌ گذشته‌ است‌، بزرگراه‌ همت‌ همچنان‌ دچار همان‌ شلوغی‌ و ترافیک‌ سنگین‌ است‌. تلفن‌ زنگ‌ می‌ زند، جواب‌ می‌ دهم‌، صدایی‌ نمی‌ آید، الو ... الو ... صدایی‌ نمی‌آید ...ناچار می‌ گویم‌ : "ببخشید صدایتان‌ را نمی‌ شنوم‌، در صورت‌ امکان‌ دوباره‌ تماس‌ بگیرید." راننده‌ اتومبیل‌ کناری‌ از ماشین‌ پیاده‌ شده‌ است‌. او به‌ دور دست‌ ها نگاه‌ می‌ کند، به‌ آنجا که‌ اتومبیل‌ ها در میان‌ دود گم‌ می‌ شوند، من‌ به‌ پنج‌ سال‌ دیگر می‌ اندیشم‌ و به‌ این‌ مقاله‌ ای‌ که‌ در ذهنم‌ می‌ نویسم‌. چند ماشین‌ آن‌ ط‌رف‌ تر، زن‌ و شوهری‌ دعوا می‌ کنند و به‌ هم‌ ناسزا می‌ گویند، بچه‌ آنها در صندلی‌ عقب‌ گریه‌ می‌ کند و غر می‌زند که‌ مدرسه‌ اش‌ دیر شده‌ است‌. راننده‌ مینی‌ بوس‌ پشت‌ سر، دستش‌ را روی‌ بوق‌ گذاشته‌ ... آشفته‌ بازاری‌ است‌! جز رادیو، که‌ برای‌ چندمین‌ بار در نیم‌ ساعت‌ گذشته‌ موسیقی‌ یکنواختی‌ را پخش‌ می‌ کند، انتخاب‌ دیگری‌ وجود ندارد. تنها رادیویی‌ است‌ که‌ گاه‌ گاه‌ موسیقی‌ خوب‌ هم‌ پخش‌ می‌ کند، تنها ایستگاهی‌ است‌ که‌ کیفیت‌ دریافت‌ بهتری‌ دارد، و البته‌ مخاط‌بین‌ بیشتری‌ هم‌ دارد. بار دیگر، تلفن‌ همراه‌ زنگ‌ می‌ زند، این‌ بار صدایی‌ می‌ آید، دوست‌ عزیزی‌ است‌ از آن‌ سوی‌ آبها، از کانادا. صدایش‌ می‌ آید و می‌رود، می‌ گوید کجایی‌؟ چرا این‌ همه‌ سر و صداست‌؟ می‌ گویم‌، در بزرگراه‌ همتم‌!

 


گیر کرده‌ ایم‌، متوقف‌ شده‌ ایم‌ ... اصلاً مانده‌ایم‌. می‌ گوید، چرا مانده‌ ای‌؟ چرا نمی‌ آیی‌ اینجا؟ می‌ گویم‌ وقت‌ گیر آورده‌ ای‌ ... گرفته‌ای‌ ما را ؟ مگر به‌ همین‌ راحتی‌ است‌؟! می‌ گوید: هنوز اندر خم‌ یک‌ کوچه‌ای‌ ! می‌ گوید آنجا هنوز برای‌ رشته‌ ای‌ که‌ ما در آن‌ کار می‌ کنیم‌، کار هست‌ ... صدایش‌ قطع‌ می‌ شود ... هیچگاه‌ نتوانستیم‌ ط‌ولانی‌ تر از پنج‌ دقیقه‌ با هم‌ حرف‌ بزنیم‌. بار قبلی‌ از اتصال‌ به‌ اینترنت‌ می‌ گفت‌ که‌ در آنجا سرعت‌ چقدر بالاست‌ و هزینه‌ ها چقدر پایین‌. از ارتباط‌ کابلی‌ با اینترنت‌ می‌ گفت‌ که‌ با ماهی‌ 25 دلار کانادا می‌ توان‌ بصورت‌ نا محدود با اینترنت‌ تماس‌ داشت‌. از ارتباطات‌ و مخابرات‌ می‌ گفت‌ که‌ برای‌ ارتباط‌ های‌ داخل‌ شهری‌ هیچ‌ هزینه‌ ای‌ گرفته‌ نمی‌ شود و هزینه ‌ها فقط‌ مربوط‌ به‌ تماس‌ های‌ بین‌ شهری‌ و بین‌ المللی‌ است‌. بار پیش‌ هم‌ که‌ تماس‌ گرفت‌ من‌ در ترافیک‌ بزرگراه‌ همت‌ گیر افتاده‌ بودم‌. بار پیش‌ که‌ صحبت‌ می‌ کردیم‌، با خنده‌ می‌ گفت‌، رادیو پیام‌ هم‌ که‌ هنوز دارد "باران‌ عشق‌" پخش‌ می‌ کند. آن‌ موقع‌ از امریکا تماس‌ می‌ گرفت‌، رفته‌ بود لس‌ انجلس‌، می‌ گفت‌: "می‌ دانی‌؟ اینجا با 300 دلار می‌ توانی‌ تمام‌ تجهیزات‌ لازم‌ برای‌ دریافت‌ کانال‌ های‌ رادیویی‌ که‌ به‌ صورت‌ دیجیتال‌ و از ط‌ریق‌ ماهواره‌ پخش‌ می‌ شوند را بخری‌ و با ماهی‌ 10 دلار، به‌ 100 ایستگاه‌ رادیویی‌ دسترسی‌ داشته‌ باشی‌! انواع‌ موسیقی‌، خبر و اط‌لاعات‌ علمی‌، فرهنگی‌ و هنری‌ و یا ورزشی‌ با کیفیت‌ بسیار بالا ... همه‌ اینها را که‌ داری‌ هیچ‌، تازه‌ به‌ شبکه‌ های‌ محلی‌ هم‌ دسترسی‌ داری‌ ... می‌ دانی‌ این‌ یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ اینکه‌ چیزی‌ به‌ اسم‌ دور از دسترس‌ - Out Of Range - نداریم‌ ..." البته‌ همیشه‌ آنجا که‌ لازم‌ بود من‌ حرفی‌ بزنم‌ و یا اینکه‌ دفاعی‌ بکنم‌، تماسمان‌ قطع‌ می‌ شد، گو اینکه‌ حقیقتاً هیچگاه‌ جواب‌ یا بهانه‌ای‌ هم‌ برای‌ گفتن نداشتم‌. خوشبختانه‌ هیچگاه‌ فرصتی‌ نشد که‌ درباره‌ تلویزیونها و کانال‌ های‌ ماهواره‌ ای‌ و شبکه‌ ها و ایستگاههای‌ تلویزیون‌ کابلی‌ آنجا و وضعیت‌ اشتراک‌ ها و غیره‌ صحبت‌ کنیم‌. از بخش‌ پر ترافیک‌ بزرگراه‌ همت‌ تقریباً گذشته‌ ایم‌، اتومبیل‌ ها با سرعتی‌ که‌ کمتر از سرعت‌ قدم‌ زدن‌ یک‌ پیر مرد هشتاد ساله‌ است‌ پیش‌ می‌ روند، پلیس‌ راهنمایی‌ و رانندگی‌ برخی‌ از اتوبیل‌ ها را متوقف‌ می‌ کند: چرا از کمربند ایمنی‌ استفاده‌ نمی‌کنید؟! - آخر همه‌ چیزمان‌ باید به‌ همه‌ چیزمان‌ بیاید!